رنگ ها در نگاهم آشناست
رنگ زرد ، رنگ خزان در چهره ام
رنگی از روزگار کوچ توست
رنگ آبی نعمت باران من
وصفی از رنگ طلوع چشم تو
آن زمان شاید که خواب خاکستر است
رنگ مشکی فرمی از رنگ شب است
آنکه نامش در نگاهم آشناست
رنگ نارنجی همان رنگ غروب
آن که می خواند زمان هر روز و شب
قصه اش را رنگ تکرار می زند...
خسته ام از سرخی رنگ دلم
زخمی از ایام تنهایی من
دوستدار اشک بی فریاد من
جوهری در زندگی های منی...
آنکه می خوانند تو را رنگ بنفش
آن زمان که مرغ باران کوچ کند
تپه هایی زیر چشمان من است...
رنگ سبز طعم همان دیروز بود
روزگار خوب دیدار تو بود
رنگ ها ،
خاطرات تلخ و شیرین دلم
نعمتی در جاده ها ی سرنوشت
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دوستان